نوشتهها
خاطره ای از شهید فیروزی
آقای الله مراد مقصودی خاطرهای از شهید خاکباز فیروزی از رزمندگان عزیز روستای خواجه جمالی نقل میکند:
ایشان نیروی بسیار زرنگ و خوبی بود، موقعی بلند شد تا با آرپیجی به تانک دشمن حمله کند، تیر به بازویش خورد و مجروح شد، من به سراغش رفتم، دیدم به گونیهای سنگر تکیه داده و دارد گریه میکند. با او شوخی کردم، گفتم: عجب رزمندهای، حالا آمدهای بجنگی؟! تو که با یک تیر داری گریه می کنی، پس چطور میخواهی از اسلام دفاع کنی؟! گفت: من از اینکه تیر خورده ام گریه نمیکنم، بلکه به این دلیل گریه می کنم که ۴۸ ساعت سینه خیز آمدهام روی این خاکها، حالا مرا سوار میکنند و به عقب میبرند و نمی توانم در ادامه عملیات حضور داشته باشم!
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- زندگینامه جانباز الله مراد مقصودی
- خاطره ای از شهید فیروزی
- بمباران در جفیر
- شهدا سال ۶۶ -زندگینامه شهید خاکباز فیروزی
بیشتر »