فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

کلیات عملیات والفجر ۱۰

این عملیات ساعت ۲ بامداد ۲۳/۱۲/۱۳۶۶ با رمز «یا رسول الله‌ (ص)» در منطقه عمومی حلبچه و سد دربندیخان در شمال عراق و استان سلیمانیه انجام شد. گردان کمیل در این عملیات حضور داشته و شهدا و مجروحین زیادی داد‌. بخوانید شرح حضور رزمندگان شهرستان نی‌ریز را در این عملیات ‌‌از زبان آقای اصغر ماهوتی:(۶-MAHOOTI-۱۹)

از اهواز به طرف سنندج مرکز استان کردستان حرکت کردیم. منطقه عملیاتی که ما باید در آن وارد می‌شدیم حوالی شهر سید‌ صادق عراق و ارتفاعات ملخ‌خور بود. منطقه کاملا" کوهستانی و صعب العبور بود و پرتگاههای بسیار وحشتناکی داشت. یک نفر از نیروهای محلی به وسیله چراغ قوه در جلو حرکت‌‌ و ما را راهنمایی می‌کرد.‌ به بچه‌ها گفته بودیم که دست یکدیگر را بگیرند تا در پرتگاهها سقوط نکنند. همینطور که نیروها به ستون رو به جلو می‌رفتند، به یک رودخانه بسیار عمیق رسیدیم که دارای یک پل چوبی بدی بود. نور چراغ قوه به چشم یکی از بچه‌ها افتاد و او به پایین سقوط کرد. همین طور که پایین‌ می‌رفت فریاد می زد. ‌ این باعث تضعیف روحیه سایر بچه‌ها شده بود، ولی خوشبختانه به یک درختی که در حاشیه رودخانه ودر ته دره قرار داشت گیر کرد و به درون رودخانه نیفتاد. سرعت آب بسیار زیاد بود او دو دستش را به شاخه‌های درخت گرفته بود و پاهایش در آب بود. وضعیت طوری بود که به سختی می‌شد او را نجات داد. من دو نفر از بچه‌ها را فرستادم که او را بالا بکشند، ولی موفق نشدند. ‌‌خودم پایین رفتم. ابتدا بر سرش داد زدم تا ساکت شود و بیش از این روحیه بچه‌ها تضعیف نکند. ‌‌بعد یک چوب بلند پیدا کردم یک طرف آنرا خودم گرفتم و طرف دیگر را به او دادم و خلاصه به سختی او نجات پیدا کرد‌.‌ مدت بسیار طولانی را هپیمایی و در واقع کوهنوردی کردیم. بچه‌ها خیلی خسته شده بودند، تا اینکه به منطقه احمد آباد رسیدیم و بچه ها مستقر شدند. ‌ هوا روشن شده بود. یک پد برای فرود بالگرد درست کرده بودند تا بتوانند هم نیروها را تدارک کنند و هم زخمی‌ها را ببرند. یک روز یک بالگرد خودی نشست تا زخمی‌ها را ببرد که یک هواپیمای عراقی رسید. بالگرد سریعا" پرواز کرد و به داخل دره آمد. هواپیما بالا بود‌، خلبان بالگرد هم در آن دره پرواز خود را ادامه داد.‌ هواپیمای دشمن هر چه سعی کرد او را هدف قرار دهد نتوانست. چند موشک بطرف آن بالگرد شلیک کرد، اما به آن اصابت نکرد. بالگرد را با کالیبر به رگبار بست‌، باز هم موفق نشد‌، بعد تخته‌های سه پره‌ای را به طرف بال آن پرتاب کرد تا در بالها گیر کند و بالگرد سقوط کند. اما خوشبختانه هیچکدام موثر واقع نشد و هواپیمای دشمن به ناچار منطقه را ترک کرد و آن بالگرد مجددا" نشست و زخمی‌ها را سوار کرد و برد‌. شب هنگام پس از شناسایی منطقه، بچه‌ها را وارد خط کردیم. دشمن در صدد پاتک بود و در حجم زیاد از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده بود،‌ در نتیجه تعدادی از بچه‌ها شیمیایی شده و به عقب منتقل گردیدند.حدود ۱۰ روز ‌ در منطقه ماندیم. بچه‌ها مقاومت بسیار بالایی از خود نشان دادند. مرتبا" این چند روز باران می بارید.‌ منطقه هم سردسیر و پر از برف و به شدت سرد بود به طوری که بچه‌ها آرزوی یک روز آفتابی را داشتند. با توجه به صعب العبور بودن منطقه رساندن تدارکات هم بسیار مشکل بود. ‌ بچه‌ها از هر نظر به شدت در مضیقه بسر می بردند، اما در عین حال تحمل می‌کردند. نزدیک ۴۸ ساعت هیچ غذایی به بچه‌ها نرسید اما همگی تحمل کردند. آن هم در آن شرایط و با آن آب و هوا. در این مدت یکی از رزمندگان روستای خواجه جمالی به نام آقای بهمنی در تاریخ ۲۸/۱۲/۱۳۶۶ شدیدا" مجروح شد. بطوریکه ‌ فکر کردیم به شهادت رسیده است. اما پس از آنکه به نی‌ریز آمدیم‌، متوجه شدیم که خوشبختانه از خطر رهایی پیدا کرده و به دلیل مجروح شدن، جانباز گردیده است. آقای علیرضا اثنی عشری از رزمندگان شهر مشکان نیزدر تاریخ ۳/۱/۱۳۶۷ به شهادت رسید.

آقای سعید محمد زاده در مورد عملیات والفجر ۱۰ می‌گوید‌:( :

۴۸ ساعت در راه بودیم تا از اهواز به سنندج رسیدیم‌. از آنجا هم یک شب تا صبح بچه‌ها باید ارتفاعات ملخ‌خور - با آن وضعیت - را طی می‌کردند‌. هوا بسیار سرد و منطقه مملو از برف بود‌. عملیات که شروع شد، قرار بود ابتداء گردان کوثر ‌ عمل کند‌، پس از آن گردان فجر و سپس گردان کمیل‌. هواپیماهای دشمن مرتبا" منطقه را بمباران می‌کردند.‌ آوارگان کرد عراقی خصوصا" از شهر حلبچه به طرف مرزهای ایران در حال حرکت بودند. وضعیت آنان بسیار رقت بار بود‌، کودکان‌، زنان‌، پیرمردها و پیر‌زنها در آن وضعیت بد، در حال کوچ به طرف مرزهای ایران بودند. من به اتفاق آقای سمیع یزدانی رفتیم تا منطقه را شناسایی و گردان را در خط مستقر کنیم. در این بین آقای یزدانی شیمیایی شد و به عقب منتقل گردید. بالاخره پس از شناسایی، گردان را بردیم و در خط مستقر کردیم. خطی که ما در آن پدافند می‌کردیم در واقع در نزدیکی شهر سید صادق عراق بود و حلبچه پشت سر ما قرار داشت. ما باید در این منطقه جلو پاتک دشمن را می‌گرفتیم و منطقه را تثبیت می کردیم‌.

آقای دکتر قاسم عباسی از رزمندگان حاضر در این عملیات نیز چنین می گوید‌:

آخرین روزهای سال ۱۳۶۶ بود که از پادگان امام خمینی‌ (ره) به طرف غرب حرکت کردیم. ساعت ۱۱ شب در یکی از پادگانهای سنندج مستقر شدیم. ولی صبح زود آنجا را با کامیون ترک و ساعت ۱۲ ظهر به ارتفاعات پر از برف ملخ‌خور رسیدیم. از آنجا به بعد پیاده، مسیری را که تماما" سراشیبی بود تا ساعت ۴ عصر طی کردیم. بعد از خوردن غذا و خواندن نماز، مسیر را ادامه دادیم. در مسیر گلهای زیبایی روئیده بود و بوی خوش آنها همه جا به مشام می‌رسید. در بین گلها، گلهایی با عطری خاص نیز پیدا کردیم‌. دیدن این گلها هر چند غم‌انگیز ‌ اما همراه با معنویتی خاص بود‌.۲۰ گل بهشتی۱ که اکثرا" از لشکر ولی عصر‌(عج) و بسیجی‌های شهرستان دزفول بودند چنان با آرامش آرمیده بودند که گویا لحظاتی پیش به خواب رفته‌اند. آنها با چهره خونی و تبسم بر لب به ما فرمان حرکت به جلو می‌دادند. حدود ساعت ۳ نیمه شب پس از گذراندن مسیری بسیار تاریک و دلهره آمیز به مقصد رسیدیم‌. در بین راه یکی از دوستان به ته دره، که رودخانه‌ای بسیار بزرگ و خروشان از وسط آن می‌گذشت سقوط کرد ولی به لطف خداوند به شاخه های یک درخت گیر کرد و برادر گرامی آقای ماهوتی او را نجات داد. هوا بسیار سرد بود و به دلیل نفوذ آب به درون پوتینها و کفشها، پاهای اکثر بچه‌ها تقریبا" بی‌حس شده بود.‌ فردای آن شب فهمیدیم که در احمدآباد،‌ یکی از تفریح گاههای مردم شهرهای حلبچه و خرمال ‌‌استقرار یافته‌ایم. چند روزی آنجا بودیم. هواپیماهای عراقی مرتبا" منطقه را بمباران شیمیایی می‌کردند و تعدادی از بچه‌ها نیز در این بمبارانها مجروح می‌شدند. از جمله آقای سمیع یزدانی فرمانده گروهان یک، شیمیایی شد و به عقب برگشت‌. بعد از چند روز به طرف خط مقدم رفتیم که حدودا" در شمال شهر خرمال و در سمت شرق سد در‌بند‌یخان و حوالی شهر سید صادق بود. دراین منطقه آتش روی نیروهای گردان زیاد بود و چند نفر از بچه‌ها از جمله شهید رسول حفار و شهید علیرضا اثنی عشری در آنجا به شهادت رسیدند‌. بچه‌های گروهان ۱ جلو بودند و ما که جز گروهان ۳ بودیم عقب‌تر و در پشت یک جاده مستقر شده بودیم‌. مرتبا" به بچه‌های گروهان یکم سر می‌زدیم و وسایل مورد نیاز را به کمک آقای محمد طوسی که یکی از فداکارترین نیروهای گردان بود‌، به آنها می‌رساندیم. از جمله دوستانی که جلو بودند شهید سید حسن سرپوش و آقای عزیز درویشی بودند‌. این ایام مصادف با عید نوروز سال ۱۳۶۷ بود‌، اما به بچه‌ها از لحاظ غذا و تدارکات بسیار سخت می گذشت. بعد از حدود ده روز استقرار در خط جای خود را به یکی دیگر از گردانهای لشکر سپردیم و به عقب بازگشتیم‌.

آقای سمیع یزدانی می‌گوید:(۲-YAZDANI-۴)

شبی که فردای آن به احمد‌آباد رسیدیم، بچه‌ها از ۷ شب تا فردا حدود ۴ صبح صخره‌های صعب العبور را در سرمایی طاقت فرسا طی کردند. صبح که شد هیچ غذایی نداشتیم. من با آقای محمدزاده راه افتادیم و به یک سنگری که مربوط به گردان دیگری بود رفتیم و از آنها خواستیم مقداری خرما به ما بدهند‌. آنها هم چهار پنج دانه خرما به ما دادند. آن چند خرما را من و سعید خوردیم و به راه افتادیم. در یک جا داشتند نان خشک تقسیم می‌کردند. از آنها تقاضا کردیم یک گونی نان خشک به ما بدهند اما چون خودشان نیاز شدید داشتند و نیروهایشان گرسنه بودند امتناع کردند. آمدیم و با آقای ماهوتی مشورت کردیم قرار شد چند تا از بچه‌ها به کنار پد (محل فرود بالگرد ) بروند و پس از آنکه غذا توسط بالگرد به پایین پرت شد غذا را بردارند و بیاورند. بچه‌ها رفتند و بعد ازدو روز گرسنگی‌، یعنی پس از اینکه بچه ها ۴۸ ساعت چیزی نخورده بودند مقداری غذا آوردند و بین بچه‌ها تقسیم شد‌.

آقای شریف شبانی می گوید‌:

همان شب که به سمت احمد آباد می‌رفتیم‌، هر یک ساعت حدود پنج دقیقه استراحت می‌کردیم. بچه ها طوری خسته شده بودند که همینطور در حالت ایستاده به خواب می‌رفتند.‌ به ما دستور داده بودند که پس از حرکت نفر پشت سرتان را صدا بزنید تا خواب نماند.‌ مسیر آنقدر صعب العبور بود و پرتگاه داشت، که یک بار آقای باقرحرمتی دو سه متری به پایین پرت شد‌.... به منطقه خرمال هم که رسیدیم، امکانات کافی مثل پتو و پوشاک نداشتیم و بر روی گل و شل در آب و هوای سرد می‌خوابیدیم‌.

رزمندگان کمیل پس از ده روز پدافند در منطقه عملیاتی خرمال به عقب بر می‌گردند.

 



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

* هیچ موردی پیدا نشد...

نوشته های مرتبط :

    * هیچ موردی پیدا نشد...

ویدئوها مرتبط :

* هیچ موردی پیدا نشد...