فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

زندگینامه جانباز و آزاده غلامحسین روانشاد

غلامحسین روانشاد فرزند محمد، در سال ۱۳۴۱ در خانواده‌ای متقی، مؤمن و اصیل در شهرستان نی‌ریز پا به عرصه وجود گذاشت. او تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در نی‌ریز گذراند و از دبیرستان شعله نی‌ریزی دیپلم گرفت. همزمان با شروع حرکت‌های خود جوش و انقلابی به صف مبارزین علیه رژیم ستمشاهی؛ با همراهی دیگر دوستانش که اکثرا" به فیض شهادت رسیده‌اند پیوست. با حضور فعال و مؤثر در جلسات مذهبی و تشکل‌های انقلابی شهرستان و با پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی(ره) در به ثمر رسیدن انقلاب شکوهمند اسلامی نقش به سزایی ایفا نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت سپاه پاسداران درآمد. همزمان با شروع جنگ تحمیلی با شور و شوق وصف ناپذیر در چندین نوبت به جبهه اعزام و در عملیاتهای بیت المقدس، والفجر یک، فتح المبین، رمضان و والفجر ۸ شرکت نمود. وی از همرزمان سردارشهید علی اصغر سرافراز فرمانده گردان کمیل بوده و در خاطره‌ای از ایشان نقل می‌کند:

"سردار شهید علی اصغر سرافراز فرمانده دلاور گردان کمیل در میان جمعی جهت دعوت به جبهه صحبت می‌کردند. ایشان فرمودند: جبهه به شما نیاز ندارد اگر شما به جبهه نیاز دارید به جبهه بیائید و یا در جواب خبرنگاری که از ایشان نتایج جنگ را سؤال می کرد، گفت: تمامی این خرابی‌ها ترمیم می شود تنها یک عده‌ای به آنچه که سالها انتظارش را می‌کشیدند یعنی شهادت می‌رسند" .

این پاسدار جانباز و آزاده سلحشور در تاریخ ۲۷/۱۱/۱۳۶۴ در عملیات بزرگ والفجر ۸ در جاده فاو - ام القصر به همراه تعدادی دیگر از برادران همرزمش به اسارت مزدوران بعثی درآمد. پس از گذراندن مدت ۴ سال و ۷ ماه اسارت و مقاومت در برابر شکنجه‌های فراوان در تاریخ ۴/۶/۱۳۶۹ به آغوش گرم خانواده وامت حزب الله باز گشت.

ایشان در خصوص رفتار بعثیون عراقی در دوران اسارت و چگونگی پاسخ آزداگان به آنها می‌گوید:

لحظه‌ لحظه‌های دوران اسارت برای هر زرمنده‌ای‌ خاطره است اگرچه تکرار آنها تلخ و آزار دهنده باشد. ‌بخاطر دارم زمانی که عراقی‌ها به بهانه‌های اندک و بی‌موردی شروع به کابل زدن اسرا می‌کردند، تعدادی از اسرا قبل از کابل خوردن نیت می‌کردند که در حین خوردن کابل چند مرتبه یا حسین- یا زهرا و... بگویند و با ناله‌ نکردن و از ‌درد خم به ابرو نیاوردن، داغ یک آخ را هم به دل آنها بگذارند. بعضی وقتها هم ‌که افسران عراقی جهت ظاهرسازی، مقابل نمایندگان صلیب سرخ به اسرا می‌گفتند که آیا امکاناتی مانند‌غذا و پوشاک و... ‌می‌خواهید یا نه؟ اسرا هم در پاسخ آنها می‌گفتند: ما نیازی به امکانات اضافی شما نداریم؛ اجازه بدهید ما فرایض دینی‌مان را مانند نماز جماعت بجا آوریم. از آنها می‌خواستند یک جلد مفاتیح الجنان برایشان بیاورند تا آنها بتوانند دعا بخوانند. این درخواستها نمایندگان صلیب سرخ را به تعجب وا می‌داشت؛ برای اینکه می‌دیدند عراقیها حتی اصول اولیه حفظ و نگهداری اسرا را رعایت نمی‌کنند. این امر‌ باعث خشم عراقی‌ها و برباد رفتن تمام توطئه‌ها و نقشه‌هایشان در مظلوم نمایی می‌شد .

 



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :