فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید یوسف معصوم پور

اول مردادماه سال ۱۳۴۷، یادآور تولد عزیزی بود که در مکانی سرشار از عشق و علاقه به اهل‌بیت (ع)، در قلعه‌خواجه نی‌ریز پا به عرصه حیات گذاشت و گُل وجودش بانام نیکوی یوسف مزیّن شد. دوره ابتدایی را در دبستان ۱۵ خرداد قلعه‌خواجه به پایان رساند. به دلیل کهولت سن پدر و مشکلات مالی خانواده موفق به ادامه تحصیل نشد و برای کمک به خانواده در تأمین معاش به شغل شریف کارگری پرداخت. به‌راستی در عرصه زندگی بازویی توانمند برای پدر و مادر ناتوان خود بود. یوسف، از همان کودکی باحیا، کم‌حرف، بی‌آزار و نجیب بود و در عزاداری سالار شهیدان امام حسین (ع)، سردار انقلاب عاشورا فعالیت چشمگیری داشت. سال ۱۳۶۳ لباس سبز سربازی امام زمان (عج) زینت‌بخش قامت استوارش گردید و به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد. چشمه‌سار وجود او سرشار از معنویت و عرفان الهی و او در حقیقت یک سپاهی گمنام، از تبار عاشقان راه حق بود. به‌فرمان امام و مقتدایش در دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی عازم مناطق نبرد نور علیه ظلمت شد. از اولین اعزام ـ در تاریخ ۱۳۶۳/۳/۲۳ ـ تا زمان شهادت، در طول ۴ سال، شش نوبت به جبهه اعزام شد و با حضور مداوم خویش در جبهه، سلحشوری‌های زیادی از خود نشان داد. در خطوط نبرد به‌عنوان آرپی‌جی زن در بسیاری از عملیات شرکت داشت. خاطره چگونگی اعزام وی به جبهه را خانواده‌اش این‌گونه بیان می‌کنند: دریکی از اعزام‌ها قرار بود ایشان از شهرستان فسا به مناطق نبرد اعزام شود. تنی چند از فامیل به همراه پدر و مادر، به شهرستان فسا رفتند و از یوسف خواستند که از رفتن به جبهه منصرف شود. از او پرسیدند: حالا که داری به جبهه می‌روی، پس پدر و مادرت را به دست چه کسی سپرده‌ای؟ آن‌ها به جد به شما نیازمند هستند. در پاسخ گفت: اول به دست خدا و بعد هم به دست شما اقوام و آشنایان. سپس ادامه داد: من سرباز و پاسدار امام عصر (عج) هستم و وظیفه خویش می‌دانم که در جبهه حضور یابم.
یکی از هم‌رزمانش می‌گوید: یک روز صبح زود در سنگر نشسته بودیم با شنیدن صدایی، همگی از سنگر بیرون آمدیم. دیدیم که تانک‌های عراقی در کنار تپه‌ای نزدیک یک تنگه باریک که فقط یک تانک به‌تنهایی می‌توانست از آن عبور کند، به‌طرف نیروهای ما می‌آیند. شهید معصوم پور بلافاصله آرپی‌جی خود را مسلح کرد و با پای‌برهنه به‌سوی تانک‌های دشمن به راه افتاد. با جاگیری مناسب اولین تانک دشمن را که از تنگه عبور کرده بود شکارکرد و دشمن را در پیشروی مذبوحانه خود دچار تردید ساخت. یوسف، ۱۳۶۷/۳/۴ به شوق دیدار خال سیاه معشوق، شراب جان را در پیمانه وصل ریخت و به‌پای عشق هدیه نمود. در مشهد شلمچه پیکرش از قساوت دشمن پاره‌پاره شد و سال‌ها در میان شقایق‌های خونین باقی ماند. سپس جویندگان نور نشانی از وی یافته و به زادگاهش آوردند و در گلزار شهدای نی‌ریز در کنار سایر هم‌رزمان شهیدش به خاک سپردند.

روحش شاد و نامش جاودان



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :