نوشتهها
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید ناصر صابر
وقتی قلمِ قلبم را به دست گرفتم تا بهترین کلمات را در رسای عزیزترین نعمت الهی که خداوند جل و اعلی نصیبم کرده بود، کنار هم بگذارم، سنگینی خاصی بر شانهام حس کردم. باید برای پدری بنویسم که حتی خودم او را نشناختم، پس تو ای پدر! پس تو ای شهید! قلم خشکشده و قلب مردهام را یاری نما تا بتوانم لحظهها و ذرهایی از زندگی پربرکتت را برای مشتاقان شهادت و شهامت بنگارم. کوچههای باصفا و زیبای شهرمان نیریز که جایجایش گلهای عزیزی را در آغوش خود پرورانده، اینک به گذشته خود میبالند. انسانی خودساخته، کودکی که موجب فخر و آرامش خاطر پدرش بود در سال ۱۳۱۵ پای بر زمینی نهاد که گواه صادقی است بر استقامت و ایثارشان. قلب کوچک و کودکانهاش دردهای مادر بیمارش را التیام میداد؛ آری! و چه سریع زمان آزمونهای سخت فرارسید. مادر مهربان، پدر صبور و سپس نامادری پرتلاشش سر بر بالین مرگ نهادند.
او مانده بود و کولهباری از مسؤولیت و او، چه زیبا و آرام به مقصد رسانید امانت را، صابر، بنده اطاعت، اهل هدایت و مطیع ولایت؛ هیچگاه اندیشهاش پرداختن به خود نبود. همهچیزش خدا بود و خدا بود و خدا.
نوجوانی و جوانی این یار و یاور اسلام مملو از رنج، سختی و تلاش بود؛ اما او باارادهای قوی و با اتکا به حضرت حق، مراحل کسب علم و معرفت را تا اخذ درجه کارشناسی (لیسانس) ادبیات فارسی طی کرد. وی با برخورداری از ایمان الهی، خود تنگناهای متعددی را در زندگیاش پشت سر گذاشت تا سرانجام خود را به ساحل امن و آرامشبخش روحانیت رسانید. او بهعنوان مرید و شاگردی مطیع، تشنگی خویش را از زمزم زلال وجود حضرت آیتالله حاج سید محیالدین فال اسیری (ره) سیراب ساخت و روح بلند آن عالم فرزانه بود که توانست قدرت اراده، پاکی، صداقت، اخلاص، تواضع، ساده زیستی و شجاعت را در او دوچندان سازد. این باور را پذیرفت که باید باجان و دل با روحانیت و در کنار روحانیت بود و این حقیقت را با وصلت با خانوادهای روحانی عینیت بخشید (داماد حضرت آیتالله حاج سید فخرالدین فال اسیری) که ثمره آن پیوند مقدس، چهار فرزند شد. در همان ایام بود که همراه دوستان خود ویاران و وفادارن امام به تقویت بنیه اعتقادی، اخلاقی و مذهبی خود در محضر حضرت آیتالله حاج سید فخرالدین فال اسیری پرداخت که ثمره آن جلسات و مباحثات، احیای فرهنگ طاغوت ستیزی و تشکیل هستههای مبارزه در بین جوانان این شهر بود. این مبارزات حرکتی پویا و دامنهدار شد تا در دوران طلایی دفاع مقدس از این گنجینه پربار و غنی، به توان به بهترین وجه ممکن استفاده نمود. اینک نام تکتک شهیدان، همچون فرمانده شجاع و رشید گردان کمیل، شهید سرافراز، شهیدان حمید کیوانی، کردگاری، کاتوزیان و... بر پیشانی شهرمان، چون نگینی میدرخشد. حال من و تو هرگاه به مزار شهیدان میرویم چهره معلم و شاگرد را در کنار هم میبینیم و این ثمره علم و عمل است؛ و او چه زیبا علم و عمل را به شاگردانش آموخت.
صابر، به قافله شهدا نگریست؛ همه رفته بودند و او مانده بود. چهار بار راهی میدانهای نور علیه ظلمت شد، اما آرام نگرفت.
صابر، به اهل خانه خود مینگریست. باید انتخاب میکرد: لذّت دیدن لبخند زودگذر فرزند درراهش را، یا لبخند و رضایت ماندگار مولایش را. او راحت رضایت مولا را پسندید و بار سفر را بست. فرزندش آمد و گرمی دستان پدر را نچشید. علی، دیر نیامد، پدر زود رفته بود. خاطرات کودکیاش بدون پدر در ذهنش نقشبست و چون روحی سرگردان در کوچههای محبت به دنبال صدایی آشنا به نام پدر بود. به شبهایی میاندیشم که من و تو آرام در کنار خانواده خود آرمیده بودیم، اما همراهان شهید ساعتها چشم بر آسمان به دنبال ستارهشان در آسمان شهادت میگشتند. به امید آیندهای سبز، هزاران بار امتحانهایی سخت داده بودند. آری! هم شهر شهید، غنچههای نورس شهید، ستون خیمه زندگی شهید را باافتخار و سرافرازی ایستاده نگه داشت و اینک من و تو...
چه زیبا و دلنشین گفت فرزند دلبندش: وای بر من... انگار همین دیروز بود عطر دلربای در آغوش گرفتن پدر را، پدری که محاسن سپیدش حاکی از سپیدی قلبش بود، احساس میکردم. او به سمت آسمان رفت، سجادهاش خالی و روح بلندش در آسمان در کنار... پیام صابر، پیام دلباختگی و دلدادگی است، پیام استقامت است.
استقامت امتی که علمداری قیام امتها در طول تاریخ سزاوار اوست.
خاک گرم و مقدس خوزستان اثر گامهای مشتاق او بر لوح جاودانه خویش را ثبت کردهاند و بر حضور او در پیشگاه خدا شهادت خواهند داد که صابر اقامه کننده نماز در زیباترین حالت بنده، سجده نماز شب، در ۱۳۶۷/۴/۴ در جزیره مجنون، پس از انفجار سلاح شیمیایی دشمن، به آسمان شهادت پرواز کرد و افتخاری ماندگار برای خود و خانوادهاش بهجای گذاشت. توگویی پندار خانواده شهید صابر این نیست که او آخرین شهید خانواده است و دنبال این کاروان با استقامت و ایثار، پایدار و شتابان، آغوش گشاده میروند تا در کنار پدرشان بیارامند.
روحش شاد و نامش جاودان
کلمات کلیدی
اطلاعات:
- مرجع: مهین مهرورزان (نیریز در جنگ)
- نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
- نوع مدخل: نوشتار
- تاریخ ثبت:1391/12/3
عکسهای مرتبط :
نوشته های مرتبط :
- شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید ناصر صابر
- شهدا سال ۶۳ -زندگینامه مفقودالاثر سید کرامت الله موسوی
- شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید علی اکبر مولازاده
- زندگینامه جانباز ناصر عباسی
بیشتر »