فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۱ -دفترچه شعر شهید مجید محمدزاده -دو رودخانه

در آن زمان که گل خون به کوچه می‌بارید

به سینه و تـن مــردان گلوله می‌بـــارید

دو دوست خسته ز گرد ره آمده بودیم

سپر به نیزه دژخیم آمده بودیم

برای رزم، خروش از جگر برآوردیم

براه کعبه به دستان خود سر آوردیم

امید نصر به هر سینه آشیانه نمود

گل امید ز فریاد ما جوانه نمود

به شوق یار دویدیم دشت ایران را

به خانه خانه رساندیم راز شیران را

به پاس حمله ما دزد و راهزن بگریخت

به همت همه، دژخیم از وطن بگریخت

به موج حادثه، خود را چه ساز‌ می‌بردیم

براه دوست دو دست نیاز می‌بردیم

به خیمه تن خود گرد عشق پاشیدیم

برای تعزیت هر شهید کوشیدیم



صبا به تهنیت هر سوار ما رفتیم

به شوق لاله به وقت بهار می‌رفتیم

گل امید خود از سنگ ره بر آوردیم

هزارها شب خونین به هم سر آوردیم

شب طلوع سحر بود و نغمه امید

به خانه نور فلق بود و صبحگاه سپید

بهار بود و گل سرخ در کشاکش باد

به سینه سینه مردان هزارها فریاد

به دشت شب که همه پر ز خار زهرآگین بود

قدوم ما چه سبکبار و سخت و سنگین بود

به بحر عشق براندیم کشتی خود را

مگر به دوست ببخشیم هستی خود را

صلای " قُم" به هم خواب رفتگان دادیم

سرود فتح برای نشستگان خواندیم

برادرم که بدستان خویش خنجر داشت

به سینه بذر رهایی قدس را می‌کاشت

به یاری همه مستضعفان آواره

زدست‌های زشت ابر قدرت جهانخواره (ز دست شوم ابرنکبت جهانخواره)

بکف گرفت برادر تفنگ با قرآن

برای هجرت از اینجا به قدس تا لبنان

به کعبه دل او شهر عشق، قرآن بود

حریف پنجه او نعره سواران بود

غمش سرود رهایی ز بند آمریکا

مگر جدا کند او بند‌بند آمریکا





نوای نای خوشش آیه‌های قرآن بود

خروش و رأی دلش انتقام شیران بود (خروش و نعره او یادگار شیران بود)

به باغ پرگل ویرانه‌ها شقایق بود

به موج حادثه در انقلاب قایق بود

در آن زمان که شط خون به مرز ما جوشید

هزار دشت زخون رنگ گشت و گل روئید

سپاه کفر به ایران هجوم آور شد

به سوی خانه مردان رزم آور شد

شکست حرمت ایران ز بانگ خمپاره

به پاس نوکری مردمی جهانخواره

دوباره دست همت مردان زآستین‌ها خاست

برابر سپه کافران علَم افراشت

دوباره گشت بپا نهضت حسینی ما

ز موج همت مردانه خمینی ما

کمر به رزم ببست هر جوان ایرانی

که نیست قسمت این انقلاب پایانی

امام نعره برآورد، مرد رزم مائیم

براه سرخ شهادت حریص می‌آئیم

شهادت است زما و اسارت از ما نیست

جواب ظلم جهانخوارگان بجز لا‌ نیست

به سوی معبد مقصود بار ما بستیم

به سیل‌سیل دلیران جبهه پیوستم

به انتقام سرخ تیغ از نیام برگیریم

سپاه کافر صدام در میان گیریم

زبصره تا به نجف راه کربلا پرسیم

سراغ خانه حق را ز مقتدا پرسیم

کفی ز قامت شط فرات برگیریم

سپس به حرمت عباس روی آن ریزیم

فغان تشنه لبان کویر "‌لا‌" شنویم

به جنگ با صف صدامیان به سر بدویم





حریص و خسته رسیدیم به خط بهمن شیر

برادرم برسید تا کنار خط کویر

در آن کویر که منزلگه دلیران بود

برادرم همه فریاد سرخ و عصیان بود

به عشق حق قدم خویش استوار نمود

رضای دوست هدف کرد و کارزار نمود

به گوشه گوشه سنگر حدیث هجرت خواند

ز آیه آیه قرآن ره نهایت خواند

گلوله‌ها به سر قوم کفر او بارید

به قلب خصم دو صد زخم دشنه او کارید

ز ناله‌‌های تفنگش حماسه‌ها برخاست

که تا ابد به سردر ایوان انقلاب بجاست

در آن شفق که فضا رنگ سرخ خونین داشت

ستاره‌ام به فضا خط تازه‌ای انگاشت

ید پلید یزیدی قوم کافر کیش

فرو نمود برادر به خون قامت خویش

نماز صبح برادر وضوی خونین داشت

درفش عشق به شهر شهادت او افراشت

سجود خون و به محراب خون فشان در دشت

ز پا فتاد و در آن رزمگه به سجده نشست

ز زخم سینه بیایان تشنه را جان داد

بپای معبد معبود جان به جانان داد

تنش سفینه دریای روزگاران باد

که درس عشق و شهادت به یاوران او داد

خلوص آتش ایمان و عشق او به امام

به فرد فرد دلیران حق دهد پیغام

که رستگاری ابدی هست در شهادت ما

که غیر از آن نبود راه دیگری برجا

به یاری همه مستضعفان بپا خیزیم

به کینه با صف مستکبران بیاویزیم

ره رهایی ما در پیام قرآن است

یگانه خط رهایی، صراط ایمان است

به خط پاک خمینی که راه مردان است

همه رویم که آینده‌مان گلستان است

شهید و شاهد یاران عزیز ما مسعود

به برگ برگ خاطره ما غمی گران افزود

به حجله رفت و زخون بست تازه احرامی

که کعبه سنگ نشان بود و آن نشان گامی۱

به جمع، قافله سالار کاروان او بود

در آن کویر غریبانه ساربان او بود

کنون به شهر پر از غصه جمله یارانند

غمین و خسته به ویرانه، سوگوارانند

به یک طرف غم فردای بی‌‌امید خراب

به گل نشسته چو زورق، به پیش مانده سراب

به یک طرف به زمین کوله بار مسعود است

به دست خسته‌ام اینجا تفنگ مسعود است

مرا به بال نیروی پرواز، بهر یاری نیست

سوار رفت و مرا همت سواری نیست

ترسم این بارگران نتوان کشیدن

عاقبت آن را به منزل نارساندن

ولی چه چاره که مسعود کرده ما را یاد

چو موج نعره کارون زند همی فریاد

هلا، وراثت سالار کاروان با ماست

به پیش داعیه خون عاشقان با ماست

رسالت رهایی انسان قرنها با ماست

تقاص خون شهیدان کربلا با ماست

ظهور مهدی قائم(عج) به پاس همت ماست

امید فتح برای جهان نهایت ماست

تفنگ ما بزمین، نه هیچ لحظه مباد

سپاه کفر در این مرز و بوم زنده مباد

بتاز بر سر بتها به یاری اسلام

ستیز با همه اهریمنان خون آشام

کنون نشسته به سنگر دو پای لنگ منم

بکف امانت مسعود، با تفنگ منم

برای رفتن راه دراز مانده منم

زدرد و محنت و اندوه خسته مانده تنم

دو رود آمده با هم به پیش رفته به آب

به یم رسیده یکی، دیگری سوی مرداب

خدای را مددی من براه خواهم رفت

دوپای مانده به سر با شتاب خواهم رفت

به انتخاب بپویم طریق عزت را

زهر شهید بپرسم ره شهادت را

به لطف و یاری حق هستیم کنم ایثار

به راه سرخ شهیدان روم بدیدن یار

چو قطره‌ای به سوی شط خون روانه شوم

چو رودخانه، دوباره چو رودخانه شوم

دو رودخانه برادر! روانه دریا

دو رودخانه به ساحل زموج گشته رها

دو رودخانه برادر که روشن و تاریست ۱

دو رودخانه برادر که تا ابد جاریست

به سیل خون بسوی شط خون روانه شدیم

به موج حادثه رفتیم و رودخانه شدیم

۲۲/۱۲/۱۳۵۹

آبادان جبهه ایستگاه ۷

 



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي: