فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

زندگینامه خودنوشت جانباز احمد علی زارعی

اینجانب احمد علی زارعی فرزند علیرضا، در تاریخ ۱/۶/۱۳۳۹ در روستای دهمورد از توابع بخش آباده طشک شهرستان نی‌ریز متولد شدم. دوران کودکی را در روستای قدیمی سپری نموده و در سن ۸ سالگی یعنی سال ۱۳۴۷ به مدرسه رفتم. مدت ۵ سال در روستای دهمورد که فقط یک دبستان به نام سحاب داشت و تا کلاس پنجم درس را توأم با کار روستایی که کشاورزی و دامداری و کارگری بود به پایان رساندم. در آن ایام کمتر کسی جهت ادامه تحصیل از روستا خارج می شد و کمتر پدری تمایل به ادامه تحصیل فرزند خود داشت. هر پدری سعی می‌کرد از وجود فرزند خود در مشاغل کشاورزی و دامداری استفاده نماید. با این وجود اینجانب دوران راهنمایی را در آباده که تا روستا ۳۰ کیلومتر فاصله داشت، در مدرسه ابن‌سینا بمدت ۳ سال سپری نمودم. در این ایام غذا و لباس و مایحتاج زندگی را شخصا" تأمین می نمودم. فراموش نمی‌کنم که در روزهای جمعه‌ در دسته‌های ۴ یا ۵ نفری این مسافت ۳۰ کیلو متری را از روستای دهمورد به طرف مرکز بخش آباده پیاده با کوله باری از آذوقه و نان و مایحتاج دیگر طی می‌نمودیم. چون در روستا وسیله نقلیه وجود نداشت. از آنجائیکه در مرکز بخش دبیرستان وجود نداشت به نی‌ریز عزیمت کرده و دوران دبیرستان را در دبیرستان احمدی نی‌ریز با وجود مشکلات فراوان سپری نمودم. اکثر روزهای هفته بعلت فقر مالی به کارگری مشغول بودم و به همین دلیل یکسال مردود شدم. بعد از اخذ دیپلم با دختر خانواده‌ای که مدت ۳ سال با آنها آشنا بودم، ازدواج نمودم. همزمان با جنگ تحمیلی وظیفه خود را در این دیدم که در نیروهای مسلح انجام وظیفه کنم. در مهرماه ۱۳۶۰ در آموزشگاه درجه‌داری سازمان ژاندارمری وقت در شهر شیراز ثبت نام نموده و پس از یکسال با درجه گروهبان یکمی فارغ التحصیل و برای ادامه خدمت به گروهان ژاندارمری نی‌ریز منتقل شدم‌. در آن زمان حقوقی معادل ۴۵۰۰۰ریال دریافت می‌کردم که تکافوی زندگی مرا می نمود. اما من یک چیز گم کرده داشتم که در پول خلاصه نمی‌شد و آن آرزوی پیشرفت و تکامل بود که در جبهه و جنگ باید به دست می‌آوردم. لذا در سال ۱۳۶۲ به صورت داوطلب به مدت چهار ماه به جبهه اعزام شدم و پس از خاتمه مأموریت سازمان وقت اعلام نمود دیپلمه‌های درجه‌داری می‌توانند مدت دو سال در مناطق عملیاتی غرب‌، کردستان‌، باختران و خوزستان خدمت نمایند و خدمت در این مناطق مساوی با خدمت در دانشکده افسری محسوب می‌گردد. من هم داوطلب شدم و جرء اولین سری افسران ژاندارمری، وارد منطقه عملیاتی غرب یعنی آذربایجان غربی شدم. در گردان رزمی کربلا، مستقر در محور عملیاتی مهاباد به بوکان، به عنوان فرمانده پایگاه عملیاتی منصوب شده و مدت ۳ سال انجام وظیفه نمودم. خدمت در این سالها مصادف بود با هجوم مزدوران فریب خورده و گروهکهای ضد انقلاب به منطقه که مردم ساده اندیش وفقیر را تهدید می‌نمودند. در تاریخ ۷/۱۰/۱۳۶۴، شب هنگام در کمین روستایی به نام عیس‌کندی در محور مهاباد بوکان که تعداد ۱۵۰ نفر از عناصر ضد انقلاب کوموله قصد ورود به روستا را داشتند درگیر و پس از به هلاکت رساندن چند نفر از مزدوران، اینجانب که نفر اول و در نوک حمله گروه کمین بودم، مورد اصابت ۸ گلوله مستقیم دشمن قرار گرفته و از ناحیه چشم چپ، کتف و بازوی دست راست و پهلوی چپ مجروح شدم. با همان وضع خود و نیروهای تحت امرم را به پایگاه رساندم و شبانه به بیمارستان بوکان و تبریز منتقل شده و از آنجا پس از ۴۸ ساعت به تهران اعزام گردیدم. ‌ از سال ۱۳۶۴ بعنوان جانباز جنگ تحمیلی در خدمت امت شهید‌پرور مسلمان مشغول به خدمت هستم. امیدوارم بتوانم دین شرعی خود را نسبت به اسلام و نظام جمهوری اسلامی با خدمت ناچیز ادا نمایم. از درگاه خداوند متعال خواهانم که توفیق عبادت و بندگی و خدمت به خلق الله را نصیبم بگرداند.

انشاءالله



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :