فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۴ -زندگینامه شهید علی اصغر سرافراز

در سومین روز از شعبان‌المبارک ـ اسفند ماه سال ۱۳۳۶ـ همزمان با سالروز ولادت با سعادت حضرت حسین بن علی(ع)، همراه با اولین اشعه‌های صبحگاهی آفتاب در آسمان، خورشید وجود کودکی، در خانواده‌ای متدین و ارادتمند به اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) و پایبند به معارف و احکام نورانی اسلام، درخشید. پدر، میهمان نورسیده را به روی دست گرفت و نگاهی به چهره زیبا و حسینی او انداخت. با دیدن گلوی سفید فرزند، ‌ناگهان مرغ دلش به سوی کربلای حسین(ع) پر کشید و در عالم رویا سالار شهیدان را دید که بوسه بر گلوی شش ماهه خود می‌زند و خون سرخ اورا در آسمان می‌پاشد. تصمیم گرفت بعد از گفتن اذان و اقامه در گوش فرزند خود، نام قربانی شش ماهه را برای او برگزیند. از این رو علی‌اصغرش نامید تا در آینده‌ای نه چندان دور در مقابل یزیدیان زمان بایستد و خون پاک خود را به خون علی‌اصغر حسین(ع) پیوند بزند و انتقام اورا از دون صفتان یزیدی بستاند.

در فضای مذهبی و روحانی شهرستان نی‌ریز و محیط الهی خانواده، علی‌اصغر نورسیده، تحت تربیت و هدایت مادری متدین، سالک مسجد، مقید به نماز و روزه و پدری شیفته روحانیت متعهد، عامل به اسلام و مطیع ولایت قرار گرفت.

آنگاه که جسم را قوی یافت،‌برای سیراب کردن روح از آموزه‌های دینی و علوم اجتماعی و فنون زندگی راهی مدرسه شد. دوره ابتدایی را در دبستان فرهمندی و متوسطه را در دبیرستان احمد نی‌ریزی با موفقیت به پایان برد. از همان اوان کودکی با شرکت در نمازهای جماعت مسجد جامع مهدی(عج) که کانون یاران امام بزرگوار و مرکز تجمع شیفتگان انقلاب اسلامی و مبارزه علیه ستمکاران حاکم بود، راه و رسم پروانه بودن و گرد شمع ولایت گشتن و سوختن و با مردم زیستن و از خود گذشتن را فراگرفت. درس «ان الحیاه عقیده و الجهاد» را در جلسات تفسیر و ارشاد مرحوم حضرت آیت‌الله فال اسیری(ره)، روحانی وارسته شهر آموخت. آگاهی‌های لازم را نسبت به معارف اسلامی کسب کرد و در راز و نیاز و شب زنده‌داری‌های ماه مبارک رمضان، آیه مبارکه «یزکیهم و یعلمهم الکتاب» را تفسیری نو کرد و معنای دیگر بخشید.

آنگاه که پا به دوران جوانی نهاد، جهاد اعتقادی خود را با جمع‌آوری عده‌ای از جوانان همفکر و تشکیل جلسات هفتگی قرآن شروع کرد. حساسیت دستگاه جهنمی ساواک نسبت به این جلسات و شخص علی‌اصغر سرافراز شدید بود و نتیجه آن در گزارشات باقی‌مانده از آن دستگاه امنیتی کاملاً روشن و مشخص است. همزمان با اوج‌گیری نهضت اسلامی در ام‌القرای اسلام، به رهبری قائد عظیم‌الشأن راحل این حساسیت‌ها تشدید شد و با آتش گرفتن دستگاه مرکز تقویت تلویزیونی، واقع در گردنه حسن‌آباد نی‌ریز، دژخیمان شب‌پرست به سراغ علی‌اصغر و چند تن دیگر از مبارزان شهر رفتند و آنها را دستگیر کردند و برای مدت چهار ماه در زندان عادل آباد شیراز به بند کشیدند.

پس از رهایی از زندان، مورد استقبال با شکوه مردم شهر قرار گرفت و از آن به بعد استوار و مقاوم، گوش به فرمان امام بزرگوار بود و همراه با مردم در تهیه و پخش اعلامیه، برپایی تظاهرات، تشکیل اجتماعات و سخنرانیهای مذهبی نقش فعال داشت، بطوریکه اولین تظاهرات در مدرسه علمیه امام مهدی(عج) و مسجد امام خمینی(ره)، که همزمان با پانزدهم شعبان برپا شد را وی هدایت نمود.

با پیروزی انقلاب، در اولین فرصت به همراه جمعی از دوستان به زیارت امام شتافت و پس از آن با تشکیل سپاه پاسداران، خود و هم فکرانش از اولین نفرات تشکیل دهنده هسته ابتدایی سپاه پاسداران نی‌ریز بودند. در همین زمان به عنوان عضو فعال حزب جمهوری اسلامی، نقش ارزنده خود را در سازمان‌دهی به فعالیت‌های مذهبی ایفا می‌کرد. پس از فرمان امام راحل، مبنی بر عدم شرکت افراد نظامی در گروهها و دسته‌های سیاسی، وی لباس مقدس پاسداری را ترجیح داد و از حزب کناره گیری کرد.

سال ۱۳۵۹ همسر ایده‌آل خود را در خانواده‌ای مؤمن و معتقد به اسلام و انقلاب و پاسدار ارزشهای والای اسلامی و مشهور به تقوی و نجابت یافت و ازدواج کرد. حاصل ازدواج دو فرزند پسر و دختر است که مصمم هستند حافظ به حق خون پدر باشند و از راه وی تا پای جان پاسداری کنند.

علی‌اصغر، اولین تجربه مبارزه در لباس رزم را در سال (۱۳۵۹) با جبهه‌های غرب، برای مقابله با عوامل ضد‌انقلاب بدست آورد. به همراه جان برکفان کفرستیز در پاکسازی و آزادسازی سنندج شرکت و با پیروزی به نی‌ریز مراجعت کرد.

با تحمیل جنگ به ایران اسلامی از جانب فریب خورده‌ استعمار،‌ به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شتافت و پس از مدتی که در آبادان مشغول پدافند بود، در عملیات پیروزمند شکست حصرآبادان شرکت کرد. سپس همراه با دیگر همرزمان خود در جبهه‌های شرهانی و فکه حضور فعال داشت. از آن پس مدتی فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نی‌ریز را به عهده گرفت. در عملیات پیروز فتح خرمشهر، ـ عملیات بیت‌المقدس ـ به عنوان فرمانده گردان شرکت کرد و در جمع اولین نفراتی بود که وارد خرمشهر شدند. سال ۱۳۶۲ گردان کمیل را تشکیل داد و نیروهای اعزامی شهرستان نی‌ریز را در آن سازماندهی کرد و خود فرماندهی گردان را به عهده گرفت. حماسه‌های جاودانی را به همراه دیگر یارانش در عملیات‌های خیبر، بدر و والفجر ۸ آفرید۱.

آن‌گونه که خود پنج روز قبل از عملیات والفجر ۸ (۱۶/۱۱/۱۳۶۴) در وصیتنامه خود نوشته است، حال و هوای دیگری در عملیات والفجر ۸ پیدا کرده و امیدوار بوده که دوست اورا پسندیده است و آن عملیات، آخرین رزم او خواهد بود. شب ۲۱/۱۱/۱۳۶۴ با بدنی تب‌دار که به شدت از بیماری سرماخوردگی رنج می‌برد، وارد عرصه عملیات والفجر ۸ ـ منطقه فاوـ شد. نیروهای تحت فرمان وی، مانند عملیات‌های قبلی، مسئولیت خط‌شکنی را به عهده داشتند و بایستی راه را برای دیگر رزمندگان باز می‌کردند، لکن آنها به دلیل شرایط خاص با مشکل مواجه شدند. با مشاهده وضعیت نامناسب نیروهای تحت فرمان خود،‌ تصمیم گرفت آنها را از نزدیک هدایت و همراهی کند. سوار بر قایق شد و به کمک آنها رفت. صبحگاه ۲۱/۱۱/۱۳۶۴ در نخلستان باتلاقی ضلع غربی اروند‌رود، ناگهان رگبار دشمن سینه مردانه‌اش را هدف گرفت و قامت رعنای وی را به خون نشاند. علی‌اصغر شاهد سیمین ساق وصال را در میان بارش رگبار تیر و ترکش در آغوش گرفت و با خون خود، حسینی بودن، حسینی زیستن و کل یوم عاشورا را تفسیری نو کرد.۲

روحش شاد و یادش جاودان باد



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :