فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۷ -وصیتنامه شهید جلیل ماجدی

بسم الله الرحمن الرحیم

الذین صبروا و علی ربهم یتوکّلون.۱

مؤمنین آن‌هایند که صبر می‌کنند و توکلشان به خداست.

با سلام بر منجی عالم بشریت و با سلام بر رهبر کبیر انقلاب و با سلام بر شهدای به خون خفته اسلام از صدر اسلام تا کنون. با سلام بر خانواده‌های محترمشان که اینچنین عزیزانی تربیت نموده و تقدیم راه خدا نموده‌اند. با سلام بر معلولین و مجروحین جنگ تحمیلی که هر یک با نثار عضوی از بدن خویش از اسلام پاسداری نمودند. با سلام بر ملت شهیدپرور ایران، وصیتنامه خودم را شروع می‌کنم. بار خدایا! بنده حقیر گناهان زیادی مرتکب شده و دست به معصیت‌های زیادی زده، حال و با کولـه‌باری پر از گناه به درگاهت آمده، اما با قلبی تشنه از ایمان به خدا، با قلبی که پر از عشق به اسلام، به امام امت، و این انقلاب برومند است به سویت آمدم.
بار خدایا! از تو می‌خواهم که گناهان مرا ببخشی. از تو می‌خواهم که این سعادت را نصیبم کنی و مرا با شهدای کربلا محشور بفرمایی. خدایا! خودت شاهد هستی که بخاطر پاسداری از اسلام وارد جبهه‌ها شدم. به فرمان روح‌الله به جهاد آمده‌ام تا با یورش مردانه به دشمنان اسلام نشان دهم که دین خداوند تا چه حد نیرومند است. برادران، این را بدانید که اطاعت از ولایت فقیه، اطاعتی کورکورانه نیست، بلکه اطاعتی آگاهانه و عالمانه است. برادران عزیز امروز، روز جهاد است، جهاد با مزدوران از خدا بی‌خبر، با نامردهایی که در مقابل اسلام ایستاده‌اند. برادران، وظیفه ما در حال حاضر لبیک گفتن است. این حق است و آن باطل. هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم‌الله. برادران عزیز سعی کنید غرور پیدا نکنید، از خود راضی نباشید و خود را بدهکار انقلاب بدانید، ای برادران! مگر شما نمی‌گوئید؟ ای کاش روز عاشورا بودیم که با مولایمان حسین (ع) علیه دشمنان شمشیر می‌زدیم، برادران، حالا همان روز رسیده، بر همه ما واجب است که این مسئله را حل کنیم، همان طوری که امام امت می‌فرماید: امروز این جوان‌ها هستند که باید تنور جنگ را گرم نگهدارند. برادران، وظیفه ماست که این مسئله را حل کنیم. برادران دانش‌آموز، امروز وظیفه شما هم حفظ کردن سنگر خودتان که همان سنگر مدرسه است، باید حفظ کنید؛ با درس خواندن خودتان می‌توانید مشت محکمی بر دهان ابرقدرت‌ها بزنید و دیگر برادرانی که واقعاً می‌بینید ماندن آن‌ها در آنجا فایده ندارد، واجب است که به جبهه بیایند. به قول امام، رفتن به جبهه واجب کفایی است. در آخر از همگی شما عزیزان می‌خواهم که امام را تنها نگذارید و پشتیبان ولایت فقیه باشید تا گمراه نشوید. برادران، این دنیای زودگذر شما را فریب ندهد، فکر آخرت باشید که زندگی ما در آخرت است.
برادران، چه شیرین است لحظه‌ای که تفنگ از زمین کنده می‌شود و به سوی دشمن نشانه می‌رود و چه شیرین است لحظه‌ای که در خون خود می‌غلطیم و با شهد شهادت سیراب می‌شویم. حال سخنی چند و کوتاه با خانواده عزیزم: پدر عزیزم، می‌دانم که زحمت‌های زیادی برایم کشیده‌ای و دوست داشتی که یک روز زحمت‌های شما را جبران کنم. پدر عزیزم، در این مدت زندگی‌ام همیشه جز پدیده‌ای مزاحم چیز دیگری برای شما نبودم. پدر عزیزم، از شما می‌خواهم که مرا ببخشید و حلال کنید و در شهادت من هیچ نگران نباشید، مبادا گریه کنید که دشمنان خدا از این گریه خوشحال گردند. شما ای مادر عزیزم! ای مادری که اگر نیم ساعت دیر به منزل می‌آمدم، درِ خانه به انتظارم ایستاده و منتظر برگشتنم بودی. مادر جان، حال که فکر می‌کنم، می‌دانم که شما چه زحمت‌ها کشیده‌اید، چه روزهایی را شب کردید و چه شب‌هایی را صبح کردید. مادر جان، از تو می‌خواهم که زینب‌وار زندگی کنی، مادر عزیزم، در شهادت من هیچ نگران نباش، چون می‌دانم که خودت هم آرزو داشتی که فرزندت چنین راهی را انتخاب کند که مولایش امام حسین (ع) انتخاب کرد. مادر و پدر عزیزم، شما را بخدا قسم می‌دهم هر وقت به یاد من افتادید، به فکر زینب (س) بیفتید که چگونه برادرش حسین (ع) را از دست داد و دستهایتان را بلند کنید و خدا را شکر کنید که توانستید امانتی را که خدا به شما سپرده بود، به نحو احسن تربیتش نموده و به صاحب اصلی‌اش برگردانید. من هم خدا را شکر می‌کنم که در چنین خانواده‌ای تربیت شده‌ام که راه حق را به من آموختند. پدر و مادر عزیزم، اگر نتوانستم حق شما را ادا کنم، ولی مطمئن باشید که خداوند اجرش را به شما خواهد رساند، خداوند جانشین شهدا در خانواده‌هایشان است.
شما ای برادران عزیزم! برادر بزرگوارم خلیل، شما باید برادر کوچکتان را ببخشید و حلال کنید، مخصوصاً در این باری که به اهواز آمدم زحمت‌های زیادی به شما دادم، شما و خانواده محترمتان مرا ببخشید و حلال کنید. شما ای برادران عزیز و بزرگوار علی و حسین! شما را در این مدت زندگی‌ام خیلی ناراحت کردم و بی احترامی در روی شما کردم. خلاصه از شما عزیزان می‌خواهم که مرا ببخشید و حلال کنید و همچنین خانواده محترمتان. برادر عزیزم حسن، شما را که خیلی ناراحت کرده‌ام، برادرم از شما می‌خواهم که مرا ببخشید و حلال کنید. اما شما خواهران عزیز، از شما می‌خواهم که زینب‌گونه زندگی کنید و در شهادت من هیچ نگران نباشید؛ مبادا برایم گریه کنید که دشمنان خوشحال شوند، از شما خواهران عزیزم و خانواده‌هایتان می‌خواهم که برادر حقیرتان را ببخشید و حلال کنید. از دائی‌های عزیزم و خانواده‌های محترمشان می‌خواهم که اگر از بنده حقیر بی‌احترامی دیدند به بزرگواری خودشان مرا ببخشند و حلال کنند. از شما عموها و عمه‌های عزیزم می‌خواهم که مرا حلال کنید.
اما شما ای دوستان مهربان و عزیزم! ای برادران عزیزم! می‌دانم که در این مدت دوستیم با شما، دوستی یکرنگ برای شما نبودم از همگی شما عزیزان می‌خواهیم که در این مدت دوستیم با شما هر ناراحتی و بی‌احترامی از بنده حقیر دیده‌اید به خوبی و بزرگواری خودتان مرا ببخشید و حلال کنید و از یکدیگر برایم طلب آمرزش کنید. از دیگر دوستانم می‌خواهم که مرا ببخشند و امانت‌هایی را که پیش من داشته‌اند به خانواده‌ام مراجعه و تحویل بگیرند، از برادران فوتبالیست و مسئولین، مخصوصاً برادر بزرگوار داوودی و برادر بزرگوار علی فیض آبادی می‌خواهم که اگر بی‌احترامی در زمین بازی از حقیر دیده‌اند مرا ببخشند وحلال کنند. مخصوصاً از برادران تیم برق می‌خواهم که مرا ببخشند و حلال کنند. خلاصه از کلیه دوستانم می‌خواهم که اگر امانتی پیش حقیر داشته‌اند به برادرم حسن مراجعه کنند و امانتشان را تحویل بگیرند. از همگی شما می‌خواهم امام را تنها نگذارید و جبهه‌ها را خالی نگذارید و گوش به فرمان امام باشید.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی، حتی کنار مهدی، خمینی را نگهدار

۱۳۶۴/۱۱/۲۰ اروندکنار
ساعت ۹ صبح
جلیل ماجدی



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :