دانشنامه نی‌ریز و دفاع مقدس

نوشته‌ها

یک شب حدود ساعت ۱۲، زمانی که گردان در پادگان امام خمینی‌(ره) اهواز مستقر بود، آقای غلامرضا نصرتی ۱ به سراغ ما آمد و گفت: من دلم هوای مسقطی لاری کرده است. به او گفتیم: این موقع شب مسقطی لاری کجا بود؟ اما او منصرف نشد و اصرار داشت که مسقطی لاری می‌خواهم. تعدادمان ۴ نفر بود. قرار شد به دو گروه دو نفره تقسیم شویم و قرعه کشی کنیم و قرعه بنام هرگروه افتاد به سراغ برادران لارستان که در گردان الفتح مستقر بودند برویم و مسقطی بگیریم. از قضا قرعه بنام گروهی افتاد که خود آقای نصرتی هم جزء آن گروه بود. باتفاق ایشان به مقر گردان الفتح رفتیم و در تاریکی شب اتاق برادران لارستانی را پیدا کردیم و در زدیم. یک برادر رزمنده میانسالی ( حدود ۴۵ ساله ) بیدار شد و در را باز کرد و پرسید: چه کار دارید؟ آقای نصرتی گفت: این رفیق من سردیش شده و دکتر به او گفته اگر مسقطی لاری بخوری خوب می‌شوی برادر لارستانی هم که بی‌موقع مزاحم خواب و استراحت او شده بودیم و کمی دلخور شده بود‌، هی مرتبا" سئوال می کرد که سرما خورده است یا سردیش شده؟ اگر سرما خورده مسقطی برایش بد است بروید و فردا از دکتر سئوال کنید که سرما خورده یا سردیش شده است. آقای نصرتی هم اصرار می کرد که مسقطی بدهید. برایش خوب است. بالاخره دو قوطی مسقطی گرفتیم و آمدیم و چهار نفری خوردیم.
 

نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي: