فهرست دانشنامه دفاع مقدس

نوشته‌ها

شهدا سال ۶۱ -زندگینامه شهید احمد حیدری

بر بالای هر صخره‌ای که بایستی و کنار هرچشمه‌ای بنشینی، حضورش را در آن میان احساس خواهی کرد. گویی گذشت زمان هم نمی‌تواند یاد و خاطره شیرین‌اش را از یادها ببرد.
گندمزارهای طلایی روستای غوری از توابع بخش پشتکوه شهرستان نی‌ریز در خرداد ماه سال ۱۳۴۱ شاهد شکفته شدن غنچه وجود احمد حیدری در میان خانواده‌ای متدین و دامدار بودند. گذشت روزها یکی پس از دیگری اورا برومند و راهی دبستان نمود. دوره ابتدائی را در دبستان ادب روستای غوری با موفقیتی چشمگیر گذراند. استعداد فوق‌العاده و هوش سرشار وی باعث شده بود تا معلم‌های دبستان از پدر ومادرش بخواهند که به هر ترتیبی که شده، زمینه ادامه تحصیل اورا فراهم نمایند. اتمام دوره ابتدایی و نبودن مدرسه راهنمائی در روستای غوری، احمد را برای ادامه تحصیل به روستای مشکان کشاند. در مدرسه راهنمائی ابوریحان بیرونی مشکان شروع به تحصیل نمود. لکن پس از یکسال به دلیل پاره‌ای از مشکلات زندگی مجبور شد، یک سال ترک تحصیل نماید. شوق آموختن وادارش کرد تا به شهرستان نی‌ریز مهاجرت کند و در مدرسه راهنمائی ولی‌عصر(عج) به تحصیل ادامه دهد. همیشه پرتلاش و زحمتکش بود و مخارج دوران تحصیل را خودش فراهم می‌کرد. با خنده‌رویی، خوشی خُلقی و شوخ طبعی با همدرسان برخورد می‌کرد و مؤدب بودن با معلم‌ها را سرلوحه آداب و اخلاق خود قرار داده بود. با شرکت در جلسات و مراسم مذهبی سعی می‌کرد با دین مبین اسلام بیشتر آشنا شود. فردی با انضباط و در انجام وظایف و برنامه‌های شخصی بسیار دقیق و منظم بود. در راهپیمائی‌های اوایل انقلاب حضوری فعال داشت و از جهاد، بسیج و سپاه نی‌ریز پوسترها و نشریه‌هایی را در مورد انقلاب می‌گرفت و در روستا پخش و با صحبت از امام و انقلاب برای مردم روستا، روشنگری می‌کرد. در امر به معروف و نهی از منکر روشی خاص و نمونه‌ای داشت و با هر کس برخورد می‌کرد در او اثری شگرف می‌گذاشت.
پس از اتمام دوران راهنمائی تحصیلات متوسطه را در هنرستان شهید باهنر (شهید نواب صفوی) نی‌ریز شروع کرد. چندین بار جهت رفتن جبهه به بسیج مراجعه نمود اما بعلت شرایط سنی و تحصیلی از رفتنش ممانعت کردند. سال سوم متوسطه موفق شد به جبهه برود.
همسنگرانش نقل می‌کنند: همیشه در جلسات قرآن، دعای کمیل و توسل، نماز جمعه و جماعات شرکت می‌کرد و بچه‌ها را نیز جهت شرکت در این مجالس تشویق می‌نمود.
در یکی از نامه‌هایش خطاب به برادرش می‌نویسد:
امیدوارم یکی از کارهایت امر به معروف و نهی از منکر باشد و در هر قسمت از جامعه اسلامی که هستی همه را به مسائل اسلامی آگاه کنی. برای خدمت به روستائیان محروم از هیچ کوششی دریغ نکنی و پیوسته جهت سلامتی و طول عمر رهبر عزیزمان و پیروزی رزمندگان اسلام و درخواست شهادت جهت بنده حقیر دعا کنید. اکنون در بهترین و شیرین‌ترین لحظه‌های زندگی این جهانی به سر می‌برم و ملت مسلمان و عزیزمان با کمکهای خود به جبهه‌ها آنچنان مرا شرمنده و مسئولیتم را چنان سنگین می‌کنند که جوابگوی این همه محبت نمی‌باشم. سرانجام روز هفتم فروردین سال ۱۳۶۱ در جبهه شوش هنگام نبرد با دشمنان بعثی، در عملیات پیروزمندانه فتح‌المبین تیر کین پر و بالش را شکست و دعایش مستجاب شد. شربت شهادت را از دست شاهد مقصود گرفت و مستانه به وادی عند ربهم یرزقون وارد شد.پیکر پاکش در صحن مطهر امامزاده حسن(ع) غوری به خاک سپرده شده است. روحش شاد و راهش پرهرو باد.



کلمات کلیدی


نام:
ايميل:
وب:
شماره امنيتي:


اطلاعات:

  • مرجع: مهین مهرورزان (نی‌ریز در جنگ)
  • نویسنده/گردآورنده: غلامرضا شعبانپور
  • نوع مدخل: نوشتار
  • تاریخ ثبت:1391/12/3

عکسهای مرتبط :

نوشته های مرتبط :

ویدئوها مرتبط :