نتایج جستجوی عبارت «علی محمد عنایت الهی دبستان فرهنگ اسلامی مدرسه شهید مصطفی خمینی دبیرستان شهید بهشتی مسجد جامع مهدی(عج) شلمچه لشکر امام حسین(ع) ۱۳۶۷/۲/۱۹ ۱۳۶۷/۳/۴ بنیاد ۱۵ خرداد» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
شهید محسن کوهکن
دانشنامه دفاع مقدس »
بدل تا آرزوی کوهـکن بود زمرگش دوستان با آه و زاری هــــمه همسنگرانش زار‌ و دلـخون شده یک سال خفته زیر خاک است توکل درعزای این شهیدان گهی در ناله وگه درنـوا است خداوندا بخون این شهیدان به محمود توکل این عطا کن بـبخشا‌جــرم وعصیـــانش سراسـر مرا کی غصه ورنج و محن بود سرشک غم ز دیده کرده جاری ز هجر کوهکن مانند مجنون ولی راز درون با کس نگفته است شده مانند مرغان خوش الحان خطابش از...
مناطق آزاد شده در عملیات کربلای دو
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات کربلاي دو »
با توجه به محدود بودن این عملیات، ارتفاعات 2435‌، 2200‌، 1600‌، 1700‌، 1800‌، 2000 و بخشی از جاده حاج‌عمران‌، دربند‌، چومان مصطفی و گردکو که برای حفاظت از سایر مناطق دارای حساسیت ویژه‌ای بودند ‌آزاد شدند‌....
شهید نعمت الله منعمی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
خدایا منعمی بار سفر بست دل مادر ز داغش غرق خون شد به هر گل می رسد می بوید او را همی گـوید خدایـا منـعمم کـــو پدر از بار هجرش پشت بشکست چو لیلا سر به صحرای جنون شد به هر جا می رود می جوید او را چــراغ خانــه شمع خـلوتم کـــو  ...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید همت علی بهمرد
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
...
شهدا سال 65 -دست نوشته ای از شهید علیرضا بخش پور
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد عليرضا بخش پور »
آری! سکوت مرگبار همه جا را فرا گرفته و من تنها در سنگر نشسته‌ام و زمین و آسمان غم‌آلود را نگاه می‌کنم. ابرهای سپید و سیاه جلوی نور خورشید را گرفته و همه جا را تاریک کرده و من تنها در سنگر نشسته‌ام و در فکر مادر، پدر، برادر، خواهران و دوستانم هستم که الان آنها در کجا و من در کجا. آری! بغض در گلویم حلقه زده و نمی‌دانم از غم زندگی چه بنویسم و دستم، یاریم نمی‌کند...
به یاد شهید محمود رضا (مسیح) بهرامی
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار آقاي محمد معاني »
سر زد از برج‌ شهادت نور افشان اختری ماه تابان بود آری هم درخشان گوهری سر زد از برج‌ شهادت نور افشان اختری یک‌جهان‌‌امید‌بود‌یک جهان عشق وصفا کوهی از ایمان الله و توکل با خدا سر زد از برج‌ شهادت نور افشان اختری عشق‌اسلام مبین برجسم‌وجانش‌شعله‌ور می‌زد‌ از عشق‌خدا برجان دشمن‌ها ‌شرر سر زد از برج‌ شهادت نور افشان اختری بوده اندر مکتب اسلام دانشجو مدام تا که‌در‌درگاه حق شایسته شد با احترام سر زد از برج‌ شهادت...
در کنار عکس پاسدار شهید علی حداد
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و ادبيات » اشعار مرحوم محمود توکل »
ای‌علی‌نادیدن‌روی تو ما را مشکل است رنگ روی ما کند راز نهانی آشکار سرفراز و سرخ رو در نزد یزدانیم ما درگلستان‌وصالت‌روزوشب‌چون عندلیب شدگرفتار خم گیسوی تو ما را چه دل ماندگان در راه‌کویت هرزمان اندر فغان آتش‌هجران‌حداد است از بس جانگداز قامتش سرو روان و صورتش مانند گل پاسدار دین‌حق حداد بود از جان و دل همچوسالار‌شهیدان‌پیکرش‌چاک‌چاک بالب‌عطشان بشد حداد سوی حق روان هست‌محمود‌توکل‌در غمت‌ سوزان ‌چوشمع ازغم‌ روی‌توای‌ سرو‌‌روان‌خون‌در‌دل است سرّ این‌معنی‌یقین‌داندهرآنکس‌عاقل است عزت‌وشأن‌وشرف‌ما خاندان را...
بگو چوپان و خلاصم کن
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یکی از موارد متداول کمکهای مردم به جبهه‌ها، اهدای گوسفندان زنده بود‌. در برخی اوقات تعداد گوسفندانی که به تدارکات لشکر تحویل می‌شد زیاد بود و مدتی طول می‌کشید تا همه آنها ذبح شده و به مصرف برسند. بدین جهت بایستی از آنها نگهداری می‌شد و برای آنها علوفه کافی تهیه می‌کردند. یا اینکه گوسفندان را به چرا‌ می‌بردند‌. یک روز مسئول تدارکات لشکر، یکی از پاسداران وظیفه را احضار می‌کند و به او می گوید: نگهداری این...
شهدا سال 65 -خاطرات شهید سعید شاهدی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد سعيد شاهدي »
اشک خدایا! دلم تنگ است. دلم چون آتش شعله‌ور می‌سوزد. خدایا! آتش دل، وجودم را آب کرد، بخار کرد. خدایا! دوست می‌داشتم بسوزم در عشقت، نه درون حرف مردم، از آنهایی که بدتر از خنجرهای زهر آلود از آن چشم‌های پلید و کثیف می‌دانم، خوب می‌دانم که هر گاه این شعله به پا خیزد، برای خاموش کردن آن باید بگریم، از درون خود بشدت بگریم، تلخ و با شدت بگریم. باید اشک ریزم تا که چشم بخشکد، چشم من...
شهدا سال 60 -وصیتنامه شهید زین العابدین دلداری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۰ » شهيد زين العابدين دلداري »
بسم الله الرحمن الرحیم بنام آنکه از اویم و تمام هستیم از آن اوست. هم اکنون که عازم جبهه دهلاویه هستم، برآن شدم با این حالی که میل باطنیم نبود، چند کلمه‌ای نه به پدر و مادر تنها، بلکه به همه همفکران و همسنگران و پیروان راه توحید و تشیع سرخ علوی بگویم و آن اینست: شهادت آری، اسارت هرگز. پرچم خونین اسلام را بردارید و بی‌پروا از همه قدرتهای جبار جهانی جنایتکار، با سلاح ایمان بر آنها بتازید که...