نتایج جستجوی عبارت «محمد دادگر روستای لای‌گردو داراب بنه‌کلاغی دبستان شهید محمد مبین کربلای 5 شلمچه امام زاده سید محمد ۱۳۶۵/۱۰/۳۰ کربلای ۵» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
شهدا سال 61-زندگینامه شهید سید کمال‌الدین مظلومی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهيد سيد کمال الدين مظلومي »
سیدی نورانی از سلاله پاک رسول‌الله (ص) در روستای ده‌ریز از توابع شهرستان نی‌ریز در سال ۱۳۳۵ محیط خانواده‌ای متدین را روشن نمود. به اذن خدا اذان و اقامه را در گوشش خواندند و نام مبارکش را «سید کمال» خطاب کردند. هنوز دست‌های مهربان و پر عطوفت مادر موهای زیبای سید را شانه نکرده بود که فلک او را از نعمت داشتن مادر محروم ساخت. غم سنگین بی‌مادری روحیه لطیف و ظریف کودکانه او را سخت متأثر ساخت...
شهدا سال 61 -زندگینامه شهید حسن کیخائی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۱ » شهید حسن کیخائی »
نمکی حق‌پیشه از دل‌سوختگانی بود که آتش عشق بر جانش نشسته و در پی معشوق بی‌تاب از همه هستی گذشت. او که در بیست و سوم اردیبهشت ماه سال 1345 در یک خانواده مذهبی و دیندار در روستای قطرویه از توابع شهرستان نی‌ریز پا به عرصه وجود نهاد. دوره دبستان را در مدرسه یزدانی قطرویه شروع و با موفقیت به پایان برد. سپس از ادامه تحصیل منصرف و به کار پرداخت. همزمان با شروع جنگ تحمیلی به عضویت...
سخنان شهید سرافراز در صبحگاه تاریخ 20/11/1364
دانشنامه دفاع مقدس » آفندها و پدافندها » عمليات والفجر هشت »
صبحگاه روز 20/11/1364 آخرین صبحگاه مشترک دلاور مردان گردان کمیل با حضور سردار شهید علی اصغر سرافراز بود‌. عزیزانی که در آن صبحگاه حضور داشتند‌‌، از سخنان دلنشین و‌ الهی او مرتبا" می‌گویند. هنوز در گوش آنان آوای ملکوتی او می‌پیچد که از بی وفایی دنیا و دل نبستن به آن می‌گفت. از رشادتهای امام حسین‌(ع) و خاندان پاک و یارانش یاد می‌کرد‌. او که خود همه تعلقات دنیوی را کنار گذاشته بود و عاشقانه به سوی معبود...
شهدا سال 64 -وصیتنامه شهید علیرضا محمدعلی پور
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد عليرضا محمدعلي پور »
بسم الله الرحمن الرحیم ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتاً بل احیاءٌ و لکن لایشعرون. ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون. اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده‌ایم. (امام خمینی) بنام خدا، خدائی که از اویم، برای اویم، هستی‌ام از اوست و باز گشتم به سوی اوست. با درود و سلام بر یگانه منجی عالم بشریت، آقا امام زمان(عج) و نائب بر حقش، امام خمینی. با درود و سلام بر ارواح طیبه...
خاطره ای از شهید فیروزی
دانشنامه دفاع مقدس »
آقای الله مراد مقصودی خاطره‌ای از شهید خاکباز فیروزی از رزمندگان عزیز روستای خواجه جمالی نقل می‌کند: ایشان نیروی بسیار زرنگ و خوبی بود‌، موقعی بلند شد تا با آر‌پی‌جی به تانک دشمن حمله کند‌، تیر به بازویش خورد و مجروح شد‌، من به سراغش رفتم‌، دیدم به گونی‌های سنگر تکیه داده و دارد گریه می‌کند‌. با او شوخی کردم‌، گفتم: عجب رزمنده‌ای، حالا آمده‌ای بجنگی‌؟! تو که با یک تیر داری گریه می کنی‌، پس چطور می‌خواهی از...
وای چشمم وای چشمم
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در جریان عملیات کربلای 10 که گردان کمیل بمباران شد. یکی از برادران که نسبتا" هم آدم سنگین وزنی بود، بر اثر بمباران شدیدا" مجروح شده و از ناحیه پای راست آسیب دید. داد می‌زد که وای پام وای پام! در کنار دستش یک برادری که جثه ضعیف‌تری داشت فریاد می‌زد: وای چشمم! وای چشمم! در حالیکه مشکلی نداشت و مجروح نشده بود. از او سئوال کرده بودند، چرا فریاد‌ می‌زدی وای چشمم؟ گفته بود برای اینکه فلانی...
شهدا سال 62 -زندگینامه شهید مختار محسنی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۲ » شهيد مختار محسني »
آرزویش اقامه نماز بود. چون نماز را نه یک عبادت تنها و سفارش پیامبر (ص)، بلکه حلقه وصل با دوست می‌دانست. او که در ۱۳۴۶/۱/۲۰ همراه با شکوفایی گل‌هایی بهاری در روستای مشکان از توابع شهرستان نی‌ریز در میان خانواده‌ای زحمتکش و متدین غنچه وجودش شکوفا شد. نام مختار را بر او پسندیدند و با مهربانی و همت در تربیتش کوشیدند. در سن شش‌سالگی پا به دبستان گذاشت و تحصیلات ابتدائی را در روستا به اتمام رساند. از دوره...
شهدا سال 64 -خاطراتی از شهید غلامرضا جمشیدی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد غلامرضا جمشيدي »
خاطره‌ای از پدر شهید: در عملیات خیبر، غلامرضا 15 ساله بود و ایشان را به جبهه اعزام نمی‌کردند. وی کارت عضویت اینجانب (کارت طرح لبیک) را برمی‌دارد و عکس خودش را روی آن می‌چسباند. اما مسئولین متوجه می شوند و از اعزام او جلوگیری می‌کنند. خاطره‌ای از مادر شهید: آخرین باری که به مرخصی آمده بود صورتش را بوسیدم، با توجه به احساسات مادری، گریه کردم و گفتم: غلامرضا، تو را به خدا و امام زمان(عج) می‌سپارم. او هم...
شهدا سال 60 -زندگینامه شهید ببراز کرمی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۰ »
از باده ولایت نوشیده و همچو فرهاد در پی شیرین، مست و غزلخوان، عزم کوی بیستون کرده بود، تا مگر یار لطفی کند و دست در دستش نهد. ببراز کرمی فرزند علی‌باز، در تاریخ 16/1/1336 در بخش سرچهان درخانواده‌ای کشاورز، زحمتکش و مذهبی دیده به جهان گشود. (سرچهان در آن زمان در حوزه تقسیمات کشوری نی‌ریز قرار داشت) بعلت نبود امکانات آموزشی، از تحصیل محروم ماند و همراه پدر به کشاورزی و دامداری پرداخت. پس از مدتی به روستای...
شهدا سال ۶۷ -زندگینامه شهید حسن رسایی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۷ »
حسن، ۱۳۴۰/۳/۱۷ در یک روز بهاری و در میان آواز قناری‌های بی‌قرار در روستای خواجه‌جمالی از بخش آباده طشک نی‌ریز در گلستان خانواده‌ای متدین دیده به جهان گشود. از کودکی مهربانی و گذشت را از طبیعت آموخت و با سرشت خود عجین کرد. به دلایلی از نعمت تحصیل محروم ماند و از همان اوان کودکی چون بازویی پرقدرت و توانمند برای پدر شد و همگام با او در امور کشاورزی، برای امرارمعاش خانواده خود تلاش فراوان کرد. مادرش...